خواهرانه یه چیزی بگید دلداری بدین بتونم این زندگیو تحمل کنم

چندماه رفته بودم از خونم .وکیل گرفتم .کارای طلاقمو میکردم با مهریه .و برای ضرب و جرح شکایت کرده بودم‌.چندتا شکایت برا ضرب و جرح فقط داشتم.عادت داره سر هر چیز کوچیکی بزنه.خیلی وحشیه.انقد خرج دادگاه و وکیل زیاده دیگ کم آوردم .خانوادم حمایت نکردن.همه گفتن دیگ بری تو عمل انجام شده میمونن کمکت میکنن.رفنم آواره خونه دوستام شدم.دیگ با بچه خونه مردم نتونستم.کار جور نشد مالی کم آوردم هر چی داشتمم تو راه دادگاه فروختم .آخر شد موقع مدرسه دیدم بچه باید بره مدرسه.هروز خونه اینو اون نمیشد زندگی برا منو بچم ک. مجبور شدم رضایت دادم برگشتم.