خواهرایه ناتنیمن   ۳ تان من فقط جدام 
اینم بگم مادرشون فوت کرده بود 
مادره من در حقشون مادری کرد نفهمیدن 
همه گی ازدواج کردیم بچه داریم 
رفت امد داشتیم . همش از من ایراد میگرفتن 
یا میگفتن دخترت اینجوریه شوهرت اینطوریه خودت اینجوریی خوت فلانه . خوانواده همسرت فلانن 
کلییییی حرف بارم میکردن  چپ راستم میومدن میریختن میپاچیدن . منم رفتنی میگفتن دخترتو نیار
 تنها میرفتنم یه ناهار بهم نمیدادن 
هر هفته ..... ۵ نفره میریختن خونم باید ناهار میزاشتم واسشون با کلی حرف که بارم میکردن 
تو خونه خودم با وسایلام واسه خودشون شیرینی کیک درست میکردن میبردن با منت 
منم با دخترم میرفتم خوشون هیچی نمیدادن دخترم بخوره میدادنم باهمیدیگه پچ پچ میکردن میخندیدن 
الان قطع رابطه کردم هربار زنگ میزنن میپیچونمشون نمیزارم بیان . گفتم اونقدر حرف بارم کردین خسته شدم الان ۵ ماهه باهاشون قطع رابطه ام چپ راستم بهم زنگمیزنن 
یا جواب نمیدم یا میپیچونم 
بنظرتون کارم درسته ؟؟؟؟