من واقعن از بابت ازدواج دارم اذیت میشم خیلی زیاد دوست داشتم تشکیل خانواده بدم عاشقانه زندگی کنم به همسرم به بچهم عشق بدم
همش فکر میکنم سر این عشق مضخرفم و نامزد نامردم😭ب باد رفت باورتون میشه دیگ تو اینستا ک فیلم عروس داماد و اینا میاد با غصه نگاه میکنم با خودم میگم حیف ک دیگ نمیشه...
دکتر رفتم دوبار اولی گف ی خراش میبینم ک بهش اصرار کردم گفت ی پارگیه کمه ک شاید ترمیم بشه شاید نه دومی هم ک رفتم گفت ی پارگی خیلی کمه ک حتی نمیتونم برات ترمیم کنم و بخیه بزنم...
همش ترسم از اینه ک رو حساب اینکه صیغهمون تموم شد و ب پیشنهاد دکترم ب مادرم و پدرم نگفتم ک شر نشه و نمیخاستم اون ادم بمونه تو زندگیم حالا بخوام ازدواج کنم و تو رابطه با همسرم خون نبینم .... ... گاهی فک میکنم ب مامانم بگم ولی میدونم ک تاب شنیدنشو نداره خیلی سنتی و مذهبی هستیم و مادرم بشدت ترسو و هم حساس ...
گند زدم
بخاطر همین نمیخام ازدواج کنم آبروم میره😭
بعد ی بار بعد از هول و حوش ۲ماه بعد از اون اتفاقات و تموم شدن و رفتن نامزدم از سرکار میومدم شب انقد فشار روحی روم بود و راهپله سرکار تاریک ک افتادم از روی ۶،۷پله اون موقع چیزی نشد ولی فرداش تقریبا۱۳ساعت بعد خون دیدم مجدد و روز بعدش یعنی دو روز بعد از افتادن پریود شدم ب دکترم گفتم نگرانم ک بیشتر شده باشه اسیبش و اینا ک گفت ن ربطی نداره اینم بگم من ب ران و سمت چپم افتادم ب اون قسمت ضربه نخورد