دست خودم نیست ماهی یبار نهایتا دوبار میریم خونشون
یعنی همه بچهاش با زن و بچه جمع میشن
هروقت نزدیک به روزی میشه که قراره برم خونشون حالم بده ذهنم بهم میریزه انگار میخوام برم دادگاه
خیلی اهل تیکه و کنایه و حسودن زبون نیش دار
زده شدم از همشون
ولی بچهام عاشق خونه مادربزرگ و عمو و عمه و بچهای عمه و عمو هستن چون همه جمع میشن اون شلوغی رو دوست دارن ولی برای من خیلی سخت برم تو جمعشون
خوشبحال هرکی که خانواده شوهرش دوسش دارن و بهش احترام میذارن😑