من کلا یدونه خواستگار برام اومده تا الان، از شانسم همین خواستگارم، باباش با بابام توو کسب و کار و کلا خیلی باهم صمیمین
من خودم اصلا اهل ازدواج نیستم، اهدافم یچیز دیگست، متنفرم از ازدواج، ولی امروز شنیدم بابام به مامانم میگفت به همین پسره شوهرش میدم، مامانم گفت شاید خودش نخواد بابام گفت مگه مهمه نظر خودش، این باید ازدواج کنه و
...
من وقتی فهمیدم خیلی حالم بده، با بابام هم خیلی دعوا کردم از مامان و بابام کتک خوردم ولی تاجایی که تونستم داد و هوار راه انداختم تا از حقم دفاع کنم
شماهایی که تجربه ازدواج اجباری بعدش زندگیتون چی شده؟ خوشبخت شدین؟
راه فراری جز درس ندارم و بنظرتون میتونم از الان بخونم و تهران قبول بشم؟ شهر های دیگه رو نمیذارن ولی من فقط میخوام برم...
برام دعا کنید 💔