سر ازمایش خون با همسرم داشتیم میرفتیم داخل نگو مادرشوهر فضولمم داشت پشت سرمون میومد منم دیگه اون موقعا نمیدونستم تا اون حد فضوله اونجا هم پشت سرمونه درو بستم پشت سرم بعد صدا اومد برگشتم دیدم سر مادرشوهرم لای دره.اون روز خیلی ناراحت بودم ولی الان که میبینم چه سلیطه ای بوده و از فضولی داشت نیومد دلم خنک شد😆😆😆