من نزدیکم ولی سرم شلوغه . فقط جمعه شب میرم میبینمشون و یه ساعت میشینیم. میخوام از این به بعد 5شنبه ها هم که شوهر سر کاره برم صبح تا شب. یه روز در میون هم تقریبا یه رب نیم ساعت تلفنی حرف میزنیم.
باورت میشه خونه مادر شوهرم میرم با تمام سختی هاش حرف ها از خونه مامانم اینا بهتر
منم انقدر از گذشته واذیت کردنای الانشون در عذابم که اصلا دست خودم نیس نمیتونم نزدیک خونشون برم ولی مادرم غر میزنه من عذاب وجدان میگیرم نمیدونم چیکار کنم
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ..ولی با ذلت خاری پی شبنم نمیگردم
نرم بهتر محیط ش یه جوری نه باهام صحبت میکنن هر کاری کنم یه ایراد میزارن روش از وقتی هم عروس مون اومد بدتر شده باور کن به دشمن هاسون بهتر از من احترام میزارن توی هیچ یک از مشکلات باهم همراه نبودن