زندایی من قبلا ازدواج ناموفق داشته بعدش با داییم ازدواج کرد خلاصه بگم همه عقدش خونه زنداییم بود یعنی خونه ای که با همسر قبلیش داشت خیلی ام کثیف بود اینو میگم چون ادامه داره وگرنه برا ما مهم نیست 
بعد داییم گفت نمیخوام با وسایل زندگی قبلیت زندگی رو بگذرونیم بعد از چند ماه داییم براش جهیزیه خرید 
الان چند سال از ازدواجشون گذشت خدا میدونه دو بار بیشتر نرفتیم خونه اش اما اون هر چند ماه یکبار میاد خونمون 
آخرین بار یهو برگشت گفت من خونه ای که ازش چرک بباره خوشم نمیاد اگه خیلی خونتون چیزی نخوردم حتما کثیفه وسایلت (مامان من هر دوماه یکبار خونه تکونی میکنه و همه هم میگن خونه آن خیلی تمیزه )
خیلی بدم اومد از حرفش فقط یاد زندگی قبلی خودش افتادم ،مامانمم بی زبوووون😑