و وقتی میگفت به خاطر تو جدا نمیشم خودم میگفتم جدا شو
"نورین _ دختری از مه و ماه " او خیالِ من است، بازتابِ درونیترین بخشِ وجودم ..شخصیتی که از میانِ مهِ احساس و نورِ ماهِ تخیل زاده شد ..در رمانم، او صدای آرامیست از درونِ من؛ جایی که آندیا در سکوت، خودش را پیدا میکند. 🌫️🌙
مناگبرگردمعقب میرم رشته انسانی برا کنکور فرهنگیان تلاش میکنم
ولی خیلی باید قبل برم ده سال میرسه سن ازدواجم ک اگ برگردم ده سال خمونروز پامیشم با مامانم دعوا میکنم میگم بهشون بگو ب هیچعنوان دیگه اصلا برا همچین موضوعی زنگ نزنن
پدر پشتمشکست از رفتن تو 🥀پدر شادی تموم شد توغم تو🥀پدر اونهمه حرفات کجا رفت🥀همه رفتن بعداز رفتن تو🥀پدر تنها شدمتنهایی سخته😭😭بابای نازمبابای قشنگمدلمبرات تنگ شده خیلیییی دلمبرات تنگه لعنت به روزی که رفتی لعنت به لحظه ای که برااخرین بار پاهات وبوسیدم لعنت به لحظه ای ک نشستم تا روی صورت ماهت خاکریختن لعنت به همه لحظه هایی که تونیستی اخ که پشتم شکست بعد تو همه خوشیمون باخودت بردی🖤🖤🖤