بخدا گفتنش هم برام سخته خیلی شوکه شده بودم حالم همون لحظه خیلی بد شد
توروخدا خیلی مراقب بچه هاتون باشین خیلی مث چشماتون هرجا میرن مراقب باشید
لایک
چی شده عزیزم
چی شده
چه شده
بگو دیگه تند
من همیشه عادت دارم ته مونده غذاهام رو جمع میکنم میبرم واسه سگهای اطراف خونمون
امشبم رفتم تو کوچه ک بریزم طرف خونه ی ما یکم رفت وامد کمه تاریکم هست
لایک
بگو
خب خب
بگو دیگه
یهو دیدم دوتا بچه زیر ده سال نشستن تو تاریکی من قشنگ پشت سرشون بودم اصلا حواسشون ب من نبوذ
دیدم اون ک بزرگتره کوچیکتره رو رو پاهاش گذاشته وگوشیش دستش داده بازی کنه وهی خودش تکون میداد
چن بار هی دقت کردم ببینم واقعن چیزی ک میبینم درسته یانه
دیدم اره بچه رو هی ب خودش میچسبونه وخودشو حرکت میده
وای حالم بد میشه اینچیزارو میشنوم
اون دوتا بچه خودشونم نمیفهمن چه بلایی سرشون اومده.... مقصر اصلی بزرگترهان
وای وای حالم دگرگون شد رفتم طرفشون گفتم شما خونتون کجاست برید خونتون دیگه نبینم اینجا بیاین ب اون کوچیکه گفتم چرا رو پاهاش نشستی گفتم نه ننشستم اون لحظه اصلا نمیدونستم چی بگم یکی از بچه ها رو میشناسم خونشون هم پسرام بلدن ولی نمیدونم درسته برم دم خونشون با پدرمادرش صحبت کنم یانه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
