2777
2789

خیلی استرسی ام نشخوار فکری عذابم میده به خاطر بعضی مسائل انقدر خودمو سرزنش میکنم که از زندگی سیر شدم امیدی به آینده ندارم تمرکز کافی واسه درس و کارای روزمرم زیر صفره نه حتی حوصله غذا خوردن هم ندارم تا این حدم ، به هیچ کاری رغبت ندارم و هیچی خوشحالم نمیکنه همش بغض و گریه میاد سراغم بیست و هشت سالمه در حال طلاق و جدایی ام و یه سری مشکلات دیگه دارم دکتر هم برم دارو اعصاب بده نمیتونم از الان تپ این سن به سمت اینجور داروها برم چون عوارض خودشونو دارن 

منم خیلی درگیر مغزی دارم همش موضوعات پرنگ میکنم تو مغزم دعوا میکنم با خودم اما جدیدا یه ظرف آب میزارم با اون حرف میزنم هرچی تو ذهنم ناراحتم کرده بعد اون آب میریزم دور خیلی کمک کرده

من از شما کوچکترم و۷ساله افسردگی دارم همه این علائم هارو هم دارم

یه مدت دکتر رفتم بعد رفتم روانشناس بعد دوباره نا امید شدم ول کردم و هیچ تلاشی واسه خودم نکردم

انقد باهام حرف زدن ک الان تازه دکتر میرم و بهترم 

واقعا خوابم نامنظم بود و حال روحیم خوب نبود مجبور بودم برم روانپزشک

اما شما تلاشت رو بکن خودت حال خودت رو خوب کنی ک کارت ب دکتر و اینا نکشه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزيزم اگه لازم باشه دكتر دارو ميده بيمارى روحى هم مثل جسمىه انگار يكى مشكل قلبى داشته باشه بگه قرص ن ...

بابام مخالف داروی اعصابه و مصممه نرم طرفش ولی واقعا روحم در عذابه دائم نگرانم ترس دارم

بابام مخالف داروی اعصابه و مصممه نرم طرفش ولی واقعا روحم در عذابه دائم نگرانم ترس دارم

خوب توجىحش كنى بهتره چون ممكنه الان اگه با داروى دوز كم درمان بشى اگه دارد احتىاج باشه و استفاده نكنى پىشرفت كنه 

بدون دارو وسواس فکریه شدیدم برطرف شد   هفت سال درگیرش بودم هی خودمو مقصر میدونستم تو بلاهایی که سرم میومد  وقتی دردو دل میکردم تو نگاه اطرافیان کلافگی رو دیدم  حس کردم این جوری دارم دیونه میشم .کیه که ب یه دیونه حق بده میگن از اول خل بوده  تو سی سالگی به خودم اومدم گفتم دیگه درداتو باز گو نکن گفتنش هی غم رو غم میاره به آهنگ گوش دادن فیلم دیدن اجباری پناه اوردم هر جا ادمی که آزار دهنده بود برام  حضور داشت ب بهانه ای نرفتم خلاصه سالهاست دیگه سمت مرور اتفاقات نمیرم فراموش نکردما ولی  خودمو غرق اون حسای بدی که تجربه کردم نمیکنم یه جورایی فرار میکنم از اون حال ...خودتو نجات بده فقط ب خودت فکر کن ...هیچ کس ننیتونه ب جز خودت در حقت مهربون باشه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

داغ ترین های تاپیک های امروز