[QUOTE=399747549]ازاد نمیشه عزیزم اصلا با بچه ها از اون شهر برو نمیتونه بیاد دنبالت[/QUOTEمیتونم خون ...
برو خونه پدرت زن
اینقدر درس درس نکن جون خودت و بچه هات در خطره، درس به چه دردشون میخوره
مادرشون بیفته بمیره، بچه ها میتونن درس بخونن مثلا؟
زن اول جون مهمه بعد درس
اگر خونه پدر داری برو اونجا ، و ازش شکایت کن، پزشکی قانونی و پرونده قبلی شکایتت هم ضمیمه درخواست طلاق کن. شوهرت با این وضع اعصابش قطعا با یه استشهاد محلی میشه انداختش زندان
قربون دلت برم خواهرنمیترسی ازش من شباخوابم نمیبره این تهدیدنمیکنه واقعاانجام میده بخداازنفس کشیدنمم ...
چرا عزیزم وقتی میزنه و عصبانیه هیجی حالیش نیست و واقعا وحشت میکنم ولی از وقتی اومدم ساختمون باباش خیلی جرات نداره فرار میکنم پیش اونا ولی قبلا چنان میزد یه بار سقط کردم یه بار دندونم شکست یه بار دستم من اصلا باهاش یکی بدو نمیکنم واسه همه چیم به حرفشم میخوام تا بچه هام بزرگ میشن تحمل کنم بعدش طلاق