دوستم زنگ زد بعد ۶ ماه. گفت برای دخترم تولد گرفتم تا بگم مبارکه فوری گفت آره فلان تالار بود بچه مریض شد کنسل کردم دوباره گرفتم.
بعد هم گفت فلانی رو دیدم گفتم چه خوب حالش خوبه گفت زیاد حرف نزدیم البته قبلش اومده بود رونمایی کتابم خیلی حرف زدیم.
خلاصه که بعد ۶ ماه زنگ زده بود تو ده دقیقه بگه تولد تو تالار گرفته و کتاب نوشته.
منم دیدم زنگ نزده حالم رو بپرسه فقط میخواد پز بده زیاد تحویل نگرفتم.
از بقیه دوست و آشناها شنیده بودم خیلی پز میده ولی امروز دیدم
ولی خداییش لاکچریه
من تا حالا تولد تو تالار نرفتم
اون خواهر شوهر منه🤣کافی بود یه شرت بخره بحث و سریع می‌برد سمت اون
دمش گرم کتاب نوشته
وای عمه ی منه
خداییش اسی حسادت می کنی بهش؟یا از اینکه پز می ده بدت میاد؟
من اصلا دوست ندارم مسایل زندگیمون به کسی بگم خانواده همسرم حتی خبر ندارن چی داریم نداریم چکار میکنیم چه برسه برا دوست بگم فلان بهمن حوصله دارن بعضیها
اهمیت نده ولش کن
سطحیه
شما حساس شدین
داشته حسش رو به اشتراک میذاشته
عزيزم بيا با خودت رو راست باش معلومه حسادتش رو ميكنى.دوستتم از ((محل ندادنت))متوجه امر شده مطمئن باش.وگرنه تولد گرفتن كه يه امر عاديه(حالا شايد نه براى شما)و كتاب نوشتن هم كار هر كسى نيست لابد علمش رو داره و نوشته و منتشر كرده.دلتو بزرگ كن كه هميشه منتظر ناله و شكايت نباشى تا دلت خنك بشه.آخه تولد ؟؟؟پز؟؟؟؟
