دخترخالم دیووانههه پسرعموشه
خانواده عموش فامیلن و رفت و امد داریم
(خالم و شوهرش پسرخاله و دخترخاله هستن)
بعد زنعموش با اونیکی جاریش صمیمی تره و طبق حرفای دخترخالم ، قصد داشته که دخترشونو برای پسرش بگیره.
البته حقم داشت ، یه دختر بی نهایت زیبا و مودب و خوشتیپ
هرچی بگم کم گفتم
از طرفی خاله خودم (یه خاله ی دیگم) برای پسرش قصد زن گرفتن داشت، پسرخالم خیلی پسر خوبیه واقعا آقاس ، همه چی داره ، خونه ، ماشین ، طلا ، همه چیزش تکمیله . ظاهرش خیلی خوبه(چون پسرخالمه اینو نمیگم ، واقعا خوشگل و خوشتیپه)
خلاصه خالم دنبال یه دختر خوب براش میگشت
...
حالا این یکی خالم که دخترش عاشق پسرعموشه ، خبر نداشت که دخترش چی تو دلش میگذره ، یبار داشتم با خالم حرف میزدم بهش گفتن فلانی (دختر همون جاریش) چقد خوشگل و فلان..بعد یهو خالم گفت اره واقعا دخترخوبیه کاش بگیریمش برای فلانی (پسر اونیکی خالم)
...
بعد به خالم گفتن ، پسرخالم رفت خواستگاریش و هم دختر و هم پسر عاشق هم شدن..خیلی بهم میان ، خانواده دو طرف خیلی راضی و خوشحال هستن.
۹ ماهی میشه که باهم حرف میزنن و از هم خوششون اومده و چند روز دیگه هم نامزد میکنن.
حالا دخترخالم میگه دیشب عموم (بابای همون پسرعموش) به بابای دخترخالم گفته خیلی از (دخترت)خوشم میاد دختر خوبی و خاکی هست🥲
به نظرتون ، این یعنی اینکه به دخترخالم چشم دارن یا بی منظور گفته؟ خیلیییییی دوست دارم به عشقش برسه🥺
خیلی گناه داره.لطفا براش دعا کنید.