فردا برای همیشه از این خونه میرم

داداش ندارم بابام که زمین مامانمو داره نمی‌ده حداقل همون زمین صد یا دویست دستمو میگیره اما نمی‌ده چون به نفعش نیست توش کشت انجام میده من نمیتونم منتظر عدالت خدا باشم وقتی خودم از حقم دفاع نمیکنم جالبش اینه از بابام خواستم زمینه بفروشه چنان کاری کرد که انگار زمین خودشو مطالبه کردم گفت چشمم روشن من هستم زمینو میخوای منم گفتم مگه زمین تو رو میخام مامانم چندین ساله فوت شده زمینو میخام سهم هر کسیو بدین من الان پول نیاز دارم تو بهم مگه میدی ...هییی بخوام بنویسم زندگی نامه ام یه طوماره پر از درده

والا ما که میبینیم هرزه ها خوشبخت ترن منی که دو تا بچه براش آوردم مثل آدم زندگی کردم تهش همچین کاری کرد اونوقت زن لجنی که دید شوهرم زن و بچه داره رحم نکردو آوار شد هر روز به ریش من میخندن ...حیف دیر فهمیدم که آدم اصلا نباید ازدواج کنه فقط باید بفکر خودش باشه و پول دربیاره 

باهاش خیلی حرف زدم اما اون اصلا نمی‌فهمه اصلا نمیشه باهاش حرف زد منطقی نیست میبینه من کسیو ندارم بدتر می‌کنه حتی بهش گفتم تو برو از اینجا اصلا نیا من نبینمت همینکه میای در اتاقو قفل می‌کنی صدات از اتاق میاد بیرون انگار گوشت تنم آب میشه تو برو من خودم تنهایی بچه ها رو بزرگ میکنم تو مگه با اون نیستی فقط برو پیشش برای ابد باهاش باش اما قبول نمیکنه البته که اونموقع ها و حتی الانم کتمان می‌کنه اما خوب ویساشو دارم البته بهش نگفتم

نه نرفتم اما خوب هر شب وضعیتم بدتر میشه 

بدون تجویز پزشک میدن!؟باشه تهیه میکنم

دقیقا از پول بچه هام برای اون هرزه خرج می‌کنه آرزومه همون زن چنان داغی بدلش بزنه که بفهمه همه مثل زنش ساده نیستن ...اره معرفی کن شاید گشایشی تو این حالم ایجاد بشه

اون همه چیزو قایم می‌کنه ..مثل گوشی ...کلید ماشین...قفل کمدا که توش ترامادول و طلایی که میخره...کارتای بانکی همه اینا رو قایم می‌کنه...حتی وقتی لباس سفید میپوشید که می‌رفت رابطه داشت و رولباسش پر از لک آرایش بود اونم مخفی میکرد که بندازه تو ماشین لباسشویی که من پیدا میکردم و یه جنگ میشد

اخه گفتم برم اون که نمیتونه از بچه ها نگهداری کنی شاید بیاد التماسم کنه آخه بچه ام شیر منو میخوره آخه از کجا میخواد پرستار بگیره که فلان قدر پول بده بعد باید شبانه روزم باشه زن هم که نمیتونه خیلی سریع بگیره میگم با خودم باز مجبوره بیاد التماس کنه بیام منم بگم با این دلایل میام و اینطوری حداقل تکلیفم مشخص میشه ...همه قصدم از رفتن این بود

۳۶سالمه ...گفتم عملا انقد زرنگه و من ساده شهر غریبم و منو غریب گیر آورده خانواده مم حمایتم نمیکنن اونم بیشتر میتازونه بخاطر بچه نوزادم عملا تعقیبشم نمیتونم بکنم تنها مدرکی که دارم و می‌دونم خیانت می‌کنه ضبط صداشونه جز اون هیچی ندارم حتی گوشیشم چنان قایم می‌کنه که البته دستکم باشه نمیتونم کاری کنم چون رمز داره و دسترسی بهش غیر ممکنه