سلام دوستان شب بخیر
من تو تاپیکای قبلیم گفته بودم که خانواده همسرم یه شهر دیگه ان و ۵ ساعت راهه تا اونجا
من الان ۵ باردارم
قبل بارداریم تقریبا ماهی یک بار میرفتیم به مادر و خواهراش و برادراش سر میزدیم اونا سالی یک بارم نمیان
الان که باردارم یک ماه و نیمه نرفتیم و حقیقتش دیگه برام کمی سخته سنگین شدم و شبا هم فقط خونه خودمون میتونم بخوابم و همسرم کاملا درکم میکنه
این هفته با این که کمی جفتمپایینه به همسرم گفتم بیا با احتیاط بریم یه سر بزنیم و برگردیم چون من دیگه از ماه ششم جایی نمیتونم بیام همسرم انگار به دلش نبود گفت حالا ببینیم چی میشه
در صورتی که قبلبارداریم به خاطر من که راه دور کلا سختمه ماهی یک بار میرفتیم به خودش بود تند تند میگفت بریم حتی یه وقتایی مثلا مجبورا زودتر از ماه میرفتیم و من اعتراض میکردیم بحثم میکردیم
حالا احساس میکنم کمی از خانوادش دلگیره که حتی تو شرایط بارداری من بهمون یه سر نمیزنن و توقع دارن ما همچنان بریم و هر بار زنگ میزنیم میگن بیاین کی میاین و این حرفا
به نظر شما هم همینه دلگیره از خانوادش؟ بیشتر از یک ساله نیومدن خونمون