قبلا همه زنگ میزدن حالمو میپرسیدن دعوت میکردن و کلا بهم توجه داشتن و زیاد به کسایی که مادر دارن حسودیم نمیشد
الان انگار کمرنگ شدم
از خانواده شوهر که شانس نیاوردم دختر از عروس عزیز تره داماد از پسر عزیز تره
خانواده خودمم یه حالت افسرده طور دارن بعد مامانم اصلا ندیدم دیگه جمع شیم بخندیم
دلم گرفته به خواهرشوهرم حسودیم میشه همیشه نونه مامانشه هر غذایی میخواد زنگ میزنه فوری براش آماده میکنن آرایشگاه وقت میگیره اونور شهر مامانش بچه رو نگه میداره باباش میرسونتش
خیلی خیلی حسودیم میشه
خب نترک
حق داری
کسی ک حمایت خانواده داره واقعا حسودی داره
فقط کسی ک تنهایی داره پاره میشه میفهمه
من اطرافم دخترا ازدواج کردن هی هروز خونه پدرشون بودن
منم مادر ندارم ازبچگی پدرحامی ندارم خودم کار میکنم فک کردی همه مادری دارن که قربون صدقه بره وکاراشونو بکنه
راستش حق داری
بقیه رو کاری ندارم
ولی بعد ازدواج هر روز خونه پدر بودن خوب نیس
حق داری عزیزم
میتونی از همسرت کمک بگیری
اشکال نداره که حس کمبود بکنی.
زندگی همینه.
برای هر کسی یه جایی ش لنگ میزنه، برای شما این شکلی ...
منم منم
اومدم دانشگاه اصلا خانوادم بهم زنگ نمیزنن
دوستم هر روز هر شب بهش زنگ میزنن من نهایت نامزدم اونم شب ب شب زنگ میزنه
همش پول براش میزنن من هیچی خانوادم پول بهم ندادن تازه ازم میگیرن فقط نامزدمه ک بهم پول میده زنگم میزنه
ای خواهر دلت خوشه
من که کلا با خانوادم کاتم
گفتم مردین هم من خبر نکنین
درکت میکنم منم که مامانم هست خداروشکر اما دوره ازم اونقدرا هم محبت انچنانی نداره فقط محبتش مال اون روزاست که میرم خونش مهمونش میشم . بعد من تو شهر غریب هیجا نداشتم بچمو بزارم یه جا واسه خودم برم مریض میشدم فقط خواب میدیدم مامانم داره واسم سوپ میپزه ...همش حسرتش هست ولی سعی کن حسادت نکنی سعی کن خودتو مشعول کنی سرگرمی بتراشی واسه خودت تا اروم بشی
منم بعد مامانم به کسایی که مامان دارن و میگن میریم خونه مامانم از ته دل حسودیم میشه 😭
