شما بودید با اینطور آدما چطوری رفتار میکردین 😑😑

من واقعا نزدیک ۳ ۴ سالی هست دیگه تو زندگیم راهشون ندادم نزاشتم بفهمن چیزیو از خودم 

تا اینکه این اتفاق افتاد یهو از مسافرت برگشتیم و ما مراسم ختم دعوت شدیم ببخشید داخل مجلس پشتشو نو به ما کردن که انگار محل نمیدیم بهتون منم یه سلام بدون احساس کردم و رو بوسی رفتم سر میز خودمون نشستم 

بعد گذشت و یک هفته بعد بابام اومد کلی باهام حرف زدن که مهمون حبیب خداست و مهمون اینطوریه باید با مهمون خوب باشیم و من متوجه منظور باام نمیشدم که خدایا چی میگه بابام مگه من چیکار کردم 

و متوجه شدم 

عمم اومده پشت سرم گفته فاطمه مارو تو مجلس دیده محل نداده ببخشید باسنشو کرده به ما 

و عموم هم از اونطرف مثلا نخود هر آش که اره فاطمه عوض شده و فلان بیسار همه رو ریختن سر من و مامانم 

منم مونده بودم که خدایا چیکار شون کردم  

بعد جالبیش اینجاست میریم خونه مامان بزرگم و عمم اینا هستن کلی تیکه بارمون میکنن 

 و خستم کرده اینکه بابام پشتمون نیست

منم جواب بابامو دادم به جای خودش که خود بابام متوجه شد من اینجا مقصر نیستم ولی 

به نظرتون چیکار کنم اینا دست از زندگیمون بردارن خستمون کردن از طرفی زنعموم هم میره عموم رو پر میکنه که اینا فلانن بیسارن الان زندگیمون شده دعوا  و کتک کاری که اونا خوبن ما بدیم ما با بقیه بد رفتار کردیم در صورتی که خدا شاهده من از کسی متنفر باشم باهاش طوری برخورد میکنم که حتی جلوی مردم آبرو داری بشه ولی از دو ماه پیش تصمیمم رو عوض کردم دیگه مثل خودشون رفتار میکنم فقط با عمم و خانواده بابام اینطوری برخورد میکنم مثل خودشون