سلام دوستان
من دهه شصتم ۶۷م عقد کردم دیر شوهر کردم تحصیلاتمم بالاس ولی بیکارم کارنبود برارشتم شهرم کوچه و نشد شهرای بزرگ برم شرایط ندارم و برام سخته
با یه اقاسنتی آشناشدم و قبلا عقد بودن و بعد آشنایی یکماهه اونم سنتی من عقدکردم درست حسابی آشنایی نداشتم کاش آشنا نمیشدم
ولی همش بخاطرسنم خیلی چیزارو نادیده گرفتم و اشتباه کردم خودم قبول دارم سرزنش نکنید لطفا
ایشون شغل ن ظ ا م هستن و بچه اول خانواده و خرج خانواده رو کامل میده باوجود چندین سال سابقه کار حتا هزاری هم پس انداز نداره
قبل خاسکاری ازم درخاست پول کرد ب عنوان قرض من بهش دادم
ولی پس نداد
و گذشت تا اینکه اومد خاسگاری بهم گف بم سخت نگیر
من خرید عقد اصلا نداشتم بله برو نامزدی و همچیمون باهم بود
فقد ی حلقه ساده برداشتم منم برای اون گرفتم
ی جشن ساده گرفت گفتمم بش جشن نمیخام ولی بعد جشن پول تالارنصفش نداد به مامراجعه کردن ک داماد پرداخت نکرد هرکاری میکنیم پس نمیدن مارو میپیچونن امروز فردا میکنن و حتا باعث شد دم خونه اقوام رفتن
و منم گوشزد کردم ب خودش و خانوادش اهمیت ندادن
ارایشگاه بمن زنگ زد بازم گفتن نصفش نداد داره مارو میپیچونه نمیدن مجبورشدیم ب شما بگیم عروس
توی ای مدت عقد یکبار نشده بمن پولی بده برای توجیبم خریدی کنم
همه فامیل گفتن خودت سبک کردی خرید نکردی طلا برنداشتی
سمت ما هزینه تالار عقد اینا با داماده نه عروس
بعد عقد قراربراین شد چون من چیزی خرید نکردم و خریدم بشدت دست پاین بود برای پاگشا یه تیکه طلای سبک بمن بدن و روز ک مهمون دعوت کردم بامون برن اونجا خانوادگی بود دعوتی برای پاگشا پدر مادرش قبل روز پاگشای عقد اومدن آه ناله قسم خوردن فردا تو پاگشا آبرو داری کن بعد سربیست روز کارت بهت میدیم بری خرید کنی ی بدل کن دستت ابرو داری کن فردا رو منم قبول کردم ابرو داری کردم روز دعوتی پاگشا و حتا پذیرایشونم بشدت ساده بود ولی بیست روز هم گذشت خبری نشد
من هیچی نگفتم و گذشت و من از طرف مقابلم
یسری نیازام خاستم امروز فردام میکرد خریدی نمیکرد و پولی حتا صد تومن نمیزد
و بشدت دروغگو پنهان کار و بشدت بازی روانی میداد
حتا گف من نمیتونم حمایت مالیت کنم ولی محبت زبونی میتونم
انتظار داشت من ازش خرجی نخام و خرجمو خانوادم بدن
و بهم وانمود میکرد کارت حقوقم مثل قبل دست خانوادم باشه ازشون نگیری
و علنا انتظار داشتن من مجسمه باشم
و هیچی نگم تحمل کنم
و بشدت ای مدت رفتار خانوادش پرو بود ن من بعد دعوتی پاگشا ک خانوادگی بود اصلا هیچ وقت خونشون نرفتم
دیگه ولی از پشت تلفن خاهرامادرش کزن میزدن یا میومدن بشدت رفتارشون بامن خوب نبود پرو بودن از سکوتم سواستفاده میکردن مثلا خاهر مجردشون از پشت تلفن میگفت بم اومدی خونمون باید کار کنی برامون من هیچی باز نمیگفتم روم نمیشد حرفی بزنم با اینکه من از خاهراش بزرگتر بودم
و دیدم رفته رفته مردم میگفتن طرف مقابلم از مردم پول قرض میکنه نمیده
یا به مردم قول کار میده استخدام کنه پول میگیره ولی کار نمیبره(سمتی نداره ک بخاد استخدام کنه فقدگول میزد)
من اینارو از مردم شنیدم فقد
رفتم درخاست طلاق دادم بنظرتون کارم درست بود؟؟