خونه ای که ازبچگی توش بزرگ شده بودم خیلی بزرگ و حیاط دار بود
بعد ازدواج اومدم خونه اپارتمانی که خیلی کوچیک و معمولی تره .من خودم از اول میدونستم قراره شرایط اینطوری باشه و وضع همسرم نسبت به پدر من خیلی معمولی تره. ولی هنوزم نتونستم هضمش کنم
گاهی وقتا حس میکنم واقعا تو زندانم
همش دوسدارم از این خونه فرار کنم هروز به همسرم میگه پاشو بریم بیرون یا خونه بابات یا خونه بابای من
کاش میشد یه خونه درست حسابی میخریدیم😔