شوهرم رفته پیش مادرشوهرم از من گله کرده ایشونم اومده کلی نصیحت میکنه

خب تحت فشار بوده نیاز داشته به یکی بگه که به شما منتقل کنه ..به مادرشما روش نمی شده .مجبور شده به مادر خودش بگه .احتمالا هم سربسته گفته 

خوشی زده زیر دلت خواهر 

منم همین الان به خاطر بی محبتیاش زجه میزدم

خیلی ممنون از دعای خیرت

مامان منم بابامو نمیخواسته حتی یک هفته لب به غذا نزده میگفت میخواستم بمیرم ولی زن باباتون نشم نمیخواسته بابامو 

ولی ۳۶ سال باهاش زندگی کرد 

اتفاقا خیلی مرد خوبیه که نرفته خیانت کنه و بفکر چاره اس

تیپ شخصیتی تون احتمالا متفاوته . از نظم ایشون خسته میشی احتمالا گاهی دلت یسری قانون شکنی هامیخواد . ولی بنظر من حالا که ایشون پیگیرته دوستت داره و هیچ خطایی نداره بگو من بعد زایمان افسرده شدم باید بریم مشاور

البته من عقیدم اینه دو نفراگر بتونن باهم خوب حرفاشونو بزنن حتی بهتره نسبت به مشاوره

ببین تو خودت باید درونتو کند و کاو کنی . ریشه ناراحتیتو پیدا کن . شاید قبل اونکه خودت بفهمی چه شوهری مناسبته شوهرت دادن . این خانما که نوشتن فلان و فلان نکشیدی که بفهمی ‌‌... چون اونا تجربه کردن رسیدن بهش ‌ شما سنت کم بوده الانم باید خودت بشینی فکر کنی ببینی ته دلت چی میگه بشین بنویس مثلا دلم میخواد رابطه بعد بچه دار شدن سه بار یاچهاربار در هفته باشه گاهی شبا مثلا بریم بیرون یا باهم فیلم ببینیم یا دوستامون رو دعوت کنیم یا بریم سفر یا بریم کافه . هرچی تو دلت هست بنویس ... شما الان حالت طبیعیه چون بعد زایمان اوضاع فرق کرده ولی همسرتم باید درکت کنه هرشب رابطه واسه خانومی که بچه نوزاد داره زیاده

ببین اسی تو برای خوشبختی بچت همه کاری میکنی مثل همه مادرا و مثل مادرشوهرت

۲۹ صفحه همه دارن میگن اشتباه میکنی نکن انگار فایده نداره ی مادر یک کلام که شاد نیست و همش گریه میکنه بنظرت میتونه مادر موفقی باشه 

برو دکتر بگو شیر میدی بهت داروی مناسب بده

چقدر دلم گرفت تلیپیکت را خوندم.کاش هنسرم بود حیفه به خدا ایشون انقدر دوستت داره سعی کن زندگیتو بسازی من و همسرم همو خیلی دوست داشتیم باورت میشه ۱۲سال زندکی کردیم یک شب جدانخوابیدیم.ولی متاسفانه.....

متاسفانه۴سال میش فوت شدن.تروخدا قدر همسرتو بدون حاضرم همه چیزمو بدم فقط هنسرم باشه

بچه محیط شاد میخواد خونه شاد آشپزخونه گرم 

تفریح خانوادگی یکم ذهنتو باز کن