2777
2789
عنوان

با شوهرم دعوای بدی کردیم خیلییی حالم بده

| مشاهده متن کامل بحث + 3757 بازدید | 129 پست
چقدمشخصات شوهرت مثل شوهرمنه..جلوی مردم ودوستاش یه لفظ قلمی صحبت میکنه که هرکی ندونه فکرمیکنه مهندسی ...

اینااااش منو سوزونده اونقد ک واسه بقبه هست واسع ما نیست

زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
بخدادلم براش کبابهههه باباش عصبیه زود عصبی میشه گاهی میزنتش ینی من اگه نباشم صد برابر‌بدترم میشه کی ...

من همین فکرارو میکنم که نمیتونم اقدامی کنم..اونم این موضوع رو فهمیده وهی میچزونه

روزی میرسدمردان کوچک من،بزرگ مردی میشوندکه برای نگریستن به چهره ماه مردانهِ شان بایدسربالاکنم😍🥲🧿       

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

میدونی چیه من یه جورایی درکش میکنمخیلی وقتا بعضیا خیلی جاها هوامونو دارن ، خیلی کارا برامون میکننخب ...

فرصت برا جبران زیاده، اسی میگه شوهرش عصبیه و با این وجود نشسته دهن به دهنش ادامه داده و بحث بالا گرفته، منم از دید خودم میگم شوهر منم پاش بیفته بی منطقه و عصبی بشه صداشو میندازه تو سرش، خیلی اوقات منم پا به پاش داد و بیداد کردم ولی نتیجش فقط حال بد خودمه، بهتر نیست نذاریم به اینجا برسه؟

ببخشیدا ولی شوهرت به درک اعصاب و روان خودت از دوستت مهم تر نبود؟ شما که میشناسی عصبیه، دیگه نباید اد ...

ببین عزیزم نمیتونی درک کنی گاهی وفتی شوهر بدی داری ک نمیتونی حرف دلتو بهش بگی همههه ی حرفات مثل غمباااد رودلت میمونه یهو میدی بیرون ...کلا با داد حرف میزنه گاعی یکی دو سال ک تو خودت ریختی دوست داری بدی بیرون

زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
اینااااش منو سوزونده اونقد ک واسه بقبه هست واسع ما نیست

ولش کن خواهر..بسپار به خدا زندگیتو..منک دیگ ول کردم چون چندساله درست نشده وتلاش منم بیفایده ست..خودتو سرگرم کن..باشگاه برو..ورزش کن ورژیم بگیر تادیگ نتونه به نقطه ضعفت دست بزنه

روزی میرسدمردان کوچک من،بزرگ مردی میشوندکه برای نگریستن به چهره ماه مردانهِ شان بایدسربالاکنم😍🥲🧿       
نه بابا ،مطمعن باش فقط میخاسته اذیتت کنه،زیادم اضافه وزن نداری

بخدا دیگه غذا نمیخورممممم اصلا پیشش سر یه سفره نمیشینم 

زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
من خودمو میگم اسی رو نمیدونم من وقتی شوهرم فحش میده هیچ وقت فحش نمیدم همیشه حواسم هست که یه بعدیم هس ...

همیشهههه فحشم میداد یه بااارم نگفتم بخدا به بابام یا مامانم میداد یه بارممم نگفتم ب کسیش چیزی ...ولی اینبار من بیشتر فحش دادم دیگه مواظب بود فحش بد نده گاهی باید بدتر کنی 

زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
فرصت برا جبران زیاده، اسی میگه شوهرش عصبیه و با این وجود نشسته دهن به دهنش ادامه داده و بحث بالا گرف ...

بله درست میگی به بحث بعدش نمیارزید


ولی چرا همش باید ما ملاحظه کنیم ؟

چرا یه بار شوهرا ملاحظه نمیکنن ؟

نمیشه همیشه ما فقط مواظب رابطه ها و ملاحضات باشیم 


ما زنا فقط یاد گرفتیم حرف نزن تو سکوت کن تو ملاحظه کن 




ببین عزیزم نمیتونی درک کنی گاهی وفتی شوهر بدی داری ک نمیتونی حرف دلتو بهش بگی همههه ی حرفات مثل غمبا ...

دقیقا شوهر من همینطوریه و چون تو موقعیتت هستم نظر دادم. یه موقع هایی بی منطق صداشو میندازه تو سرش به خاطر اعصاب و روان خودم و بچم چند وقته نمیذارم به اون مرحله برسه. سرد شدم ازش فاصله گرفتم ولی اعصابم اروم تره

ولکن بابا قوی باش،من اولا مثل تو نازک نارنحی بودم زود بهم برمیخورد گریه میکردم الان سعی کردم قوی باش ...

مگه گریع رو میتونی جلوشو بگیری یه جوری شدم اولش یکی زد پس کلم بعد حذفارو زد لبم تکون میخورد با دستم ..بخدا دست خودم نبود میگفت ببین میگم دیوونه ای چجوری همه جات میلرزه انگا پنیک شدم یه حس بدی 

زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن که، به حرفاش فکر نکن تجریه تحلیل نکن. من اصلا متوجه نشدم همچین چیزی گفته م ...

نه بخدا خودش چاق نیست ولی شکمش قلمبع زده بیرون من اصلا شکم ندارم بیشتر رون و باسن ..نمیذاره برم باشگاه میگه دوره نمیخواد بری بهونه میاره

زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792