روز بعد از عروسی تنها.بدون خواهرت که صبح پا می شدید تا شب بگو بخند و مسخره بازی.با مامانت میرفتی بازار واسه خرید ناهار و من سر کار میرفتن تو شهر خودم تا میرفتم و بر می گشتم تو راه فامیل و دوست و همسایه می دیدم و خوشحال میشدم دیگه هیچ کدومازینا نبود.چون بلافاصله رفتیم شهر دور
ولی اینکه خونه مادرشوهرم نموندیم و زود رفتیم خونه خودمون خیلی خوب بود
ما خونمون آماده نبود و نشد بعد عروسی بریم خونه خودمون،رفتیم خونه مادرشوهر،قبلنا هم رسم بود عروس دوماد که میرفتن خونه مادرشوهر دو سه روزی میموندن
فقط 24 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
بگو که نیستی فقط خدای جانمازها❤بگو که چاره سازی و خدای چاره سازها❤بگو که نیستی فقط خدای در سجودها❤تو در قیام سروها،تو در خروش رودها❤تو در هوای باغ ها،میان شاه توت ها❤تو بر لب قنات ها،تو در دل قنوت ها❤خدای من،چه بی خبر قدم زدم کنار تو❤رفیق من،چه دیر آمدم سر قرار تو❤قرار من،قرار لحظه های بی قرار من❤خدای من،یگانه ی همیشه در کنار من❤❤
اره گاهی وقتا یادم میفته بغض میکنم بیشتر دلم واسه اون خونمون که این کارارو کردیم تنگ میشه مجبور شدیم ...
ای خداا چ قشنگ😂😂
حالا ما حولمون یکی بود هر وقت میرفتیم حموم من اول درمیومدم بعد حوله رو میپیچیدم رو سرم میبردم بیرون اتاق. شوهرم ک در میومد سگ لرزه میزد میگف اون حوله ی عنو بیااارر😬😂