اقاااا
پسر عموم ی دوسالی از من بزرگتره
پزشکی میخونه
دانشگاهمون یکیه
من ترم اول
زن عموم زنگ زده بود میگفت فلانی(پسر عموم)منظره که (من)بیاد دانشگاه برم ببینمش کمکی چیزی داشت براش انجام بدم کتابی چیزی
من داشتم امشب وسایل جمع میکردم برا خوابگاه یهو نامزدم گفت منابع رو خواستی برو فلان جا گفتم میرم از پسر عمو کمک میگیرم با هم میریم بلد نیستم
یهووو داد بیخود میکنی لازم نکرده
خودت برو
من خندم گرفته بود مردا واقعا حسود ترن تا خانوما اگر من بودم چیزی نمیگفتم چون از چشامم بیشتر اعتماد دارم بهش
ولی اینقدر حساسه دلم میخواد بزنمش😩