ما دوماهه خونمون رو جابه جا کردیم این جای جدید که اومدیم دو واحدی هستش دیشب خیلی صدای تیوی واحد بغلی میومد تا صبح با صدای بلند فیلم میدیدن بعد صبح در واحدشون باز شد گفتم شاید خانمه هستش میخواستم برم بگم شبا یکم مراعات کنن بچه کوچیک دارم از چشمی نگاه کردم ببینم خانمه تنها هستش که بگم بهش دیدم یه اقایی جوون با موهای بلند که از پشت بسته بود منتظر خانمه بود و هی اروم میگفت زود باش دیگه یه چند دیقه ای منتظر موندم کنجکاو شدم خانمشو ببینم انگار خانمه وایساده بود جلو در واحد که من دید نداشتم ببینم بعد یهو پسره دستشو گرفت جلوی چشمی در یعنی قلبم وایساد😐🤦♀️قشنگ مثل این فیلما من اصلا فضول نیستم فقط میخواستم برم بگم مراعات کنن بچه کوچیکم بیدار بشه دیگه نمیخوابه بعد اینکه پسره اصلا متوجه من نشد داشتم به این فکر میکردم اصلا متوجه هم بشه چرا باید دستشو بگیره جلوی چشمی در که دختره بره سوار اسانسور بشه من نبینمش🤔