تا خانوم جونش ب لبش برسه بگه مهرم حلال جونم آزاد
س ماهه شوهرم انقدر عذابم داد هر لحظه دعوا اونم سر بهانه های الکی مثلا بچه خوراکی می ریخت زمین دعوا مینداخت ...ماشبن رو دو مبلی متر اون ور تر پارک میکردم دعوا مینداخت حالا اون آخرا ک دیگ ماشینم بهم نمیداد...غذا دو قاشق ته قابلمه می موند دعوا مینداخت ...اونم چ دعواهایی داد و بیداد و کتک کاری ک همه همسایه ها متوجه میشدن
گوشیم رو شکوند... عسلی های خونه م رو شکوند...تلویزیون رو برداشت بزنه زمین انقدر زدم تو سرم منصرف شد...دلیل همه ی دعواها هم همون چیزایی بود ک گفتم...نصف شب منو از خونه مینداخت بیرون...انقدر عذابم داد اومدم قهر خونه بابام حالا رفته عدم تمکین زده....زنگ زده میگه یا برگرد زندگیت به همون روال قبله یا برو مهریه ت رو ببخش و طلاق تو بگیر...فقط دلم ب حال بچه هام میسوزه ...دخترم هر روز گریه میکنه میگه مامان دوس دارم خانوادمون جمع شه ی جا....