پنج شیش سالم بود رفته بودیم روستای بابابزرگم اینا
بعد من تنهایی رفته بودم یه جایی که حالت پارک داشت بازی کنم
مامانم میگه از در اومدی کبود داشتی گریه میکردی جای گاز رو بازوت بود انگار یکی محکم گاز گرفته باشه جوری که دندوناش تا چندین هفته کبود و خون مرده بود جاش
ازت پرسیدیم کی بوده گفتی خاله فلانی
هر چی ازت پرسیدیم یکی دیگه نبوده میگفتی نه فقط اون
اینم بگم من همه رو میشناختم چون یجورایی اونجا زندگی میکردیم
دختر اون خانومه هم اونجا بود گفته باید برم به مامانم بگم چیکار بچه داشته اینجور گاز گرفته
اون خانومه هم گفته من اونروز اصلا پامو از خونه بیزون نذاشتم احتمالا یه چیزی شبیه من در اومده
و منو فرستادن پیشش بهم شکلات و نقل داد که ازش نترسم