ننه بزرگش رو همون عموهه میکشه
زن پادشاه خودکشی میکنه
عموهه برادر پادشاه رو پادشاه میکنه که در واقع خودش سلطنت کنه چون فکر میکرد باید سلطنت به اون میرسید
بعد اشپزه خودش میندازه جلو اعلی حضرت شمشیر به کمرش میخوره با کتابی که پادشاه نوشته بود برمیگرده به این ه
داشته هم میره بعدا با هم ازدواج میکنن