اخ خواهر انقدر ازارم میداد که. چقدر گریه ام را در میاورد. الهی خدا ازش نگذره. با این کارا یکم خودمو اروم میکردم... بعد ها با خودم گفتم چرا مثلا فلان مدرکی که پوستش کنده شد تو ادارات تا گرفتش را گور گم نکردم تا اذیت بشه... بیشتر مسمومیتش حسمو خوب میکرد. هر وقت عذابم میداد ی کاری میکرد تو دو هفته همش چشام گریون باشه یهو چهار کیلو کم میکردم. برا همین مریضیش احساس جبران بم میداد