شوهرم دو سال از عقدمون میگذشت رابطه کامل با من داشت
بحث عروسی میشد بهم میگفت بابات نمیخاد یکم فرصت بده من آمادگی زندگی مشترک پیدا کنم!! خونه ماشین چندتا و زمین شغل و درآمد داشت
یا میگفت من میخام مسئولیت تورو قبول کنم ببرمت سر زندگی میدونی چقد سخته
ی هفته هم ک برده بود سر زندگی میومد میگفت کیف میکنی میخوری میخابی!!!حالا همش در حال جابجایی جهیزیه و چیدمان و غذا درست کردن بودم
از اونورم میگفت دیگ از پول سوئیت و خونه دادن راحت شدم اومدیم خونمون !!!!
همون ی هفته هم با نقشه منو برده بود سر زندگی اونم بدون عروسی
هیچوقت تو این سه سال اصلا اسم عروسی و لباس عروس نیاورد بهش میگفتم بریم من لباس عروس بپوشم انتخاب منیم بهانه میآورد
یا میگفتم لاقل ی چیزی بیو اینستات بزار بفهمن متاهلی میگفت ن از تو مطمئن نیستم!!!!!
خودش درخواست طلاق داده بعد سه سال عقد مهریه هم میگ نمیدم
۲۱۴ تا نهریم بود گفت ببخش ببرمت سر زندگی بخشیدم ۳۰ تا سکه مونده ی هفته برو سر زندگی بعدم خودشو زد انداخت منو از خونه بدون حجاب بیرون از من شکایت کرد ک من زدم خداروشکر دادگاه متوجه شدن خودزنی کرده
چند وقت بعد عقدم میگفت اگ میخای هر شب بریم بیرون از بابات پول بگیر توام خرج کن یا میگفت تا سرکار نری نمیبرمت سر زندگی
مادرشو خودشم میگفتن بابات برام کاری نکرده
ی سال بعد عقد وضع مالیش خیلی خوب شد دیگ کم کم بیخیال من شدن دیدن ما هم دستشون و خوندیم و فهمیدیم نیتشون تیغ زدنه