اینارو خواهرانه میگم چون حالم بشدت بده..
شوهرم نمیدونم چشه..
احمق یه زمانی تا خرخره تو قرض و بدهی بود..بخدا پول خرید نون خشک نداشتیم یه زمانایی..پول خرید شیر برا بچه..
خلاصه این یمدت شهر دیگه کار کرد چند سال شدید و به زحمت و سختی
حالا قرض نداره..خونه و ماشین داره..خونه باغ داره..زمین داره..کارگاه داره.
میگه من میخوام شغلمو بساز بفروشی کنن..ویلا و خونه باغ بسازم بفروشم..
میگم پس سرمایه ای که واسه کارگاه گزاشتی چی میگه اونم باشه..اما الکی میگه دستش به کار نمیره..مشتریاش میان جلو در خواهر به شوهرت بگو کار مارو تحویل بده چرا بد قوله..
بخدا تا سرشو ول میکنم رم میکنه و میره پی نوش و رفیق و روانیش میکنن..
دو روزه انقد حرصم داد امشب میخواستم خودکشی کنم..