الان یه ماهه خانوادش مارو بیرون کردن چند وقته من بچمو سقط کردم الانم دو قورت نیمش باقیه من خونه بابام موندم اونم خونه مادربزرگش با اسباب اساسیمون نه محل میده نه سراغی ازمن میگیره نه از خودش نه از خانوادش هزارباربش گفتم حالا که بچه ای در کار نیست دلت واسه مامانیت تنگ میشه برو نمیخوام با زور کنار بمونی با میل خودت بمون میگه نه نمیخوام اونارو ولی اخلاق رفتارش چیز دیگه ای بی محلیاش رفتارش الان ما جا مکان برا زندگی نداریم خودش کارش تو یه شرکتیه تو شهر خونه باباش روستا بودن الان میخوایم نزدیک محل کارش تو شهر خونه بگیریم داره جر میخوره بابام داره دنبال خونه میگرده میگه باید تو داهاتمون بمونیم ولی خانواده من انقدر بش لطف داشتن اینو به زبون نمیتونه بیاره جلو خانوادم ولی من میدونم دردش چیه من سقط کردم حال روحیم داغونه این هیچی براش مهم نیست فک کن تو اوضاع سقط کردن فکر حموم کردن و ناهار و شام و‌خوابش بود به خونش تشنم خانوادم نمیزارن خرشو بگیرم
زندگی مدارا با این موجودات سخته و طاقت فرسا زجراور بسختی میشه کنار بیای
بچه ای در کار نیست بهترين فرصت بروطلاق
چرا زن مرد روستایی میشین؟
اینا خصوصیات اخلاقی مخصوص خودشونو دارن
اشتباهه ازدواج شهری با روستایی چه زن چه مرد
چه ربطی داره فامیلای مثلا شهری ما که زن رو کلا آدم حساب نمیکنن و یه مشت بی اخلاق و بیشعورن ، والا خاک پای شوهرم و برادراش هم نمیشن انقدر که خانواده دوستن و به زنشون احترام میزارن و اهل زندگین . از روز اول من گفتم نمیتونم تو روستا زندگی کنم سختمه جای پیشرفت هم نداره شوهرم بدون هیچ تعصب و رگ گردن باد کردنی قبول کرد هرجا من می‌خوام زندگی کنیم .
شعور شهری و روستایی نداره اونم تو این دوره زمونه که عصر پیشرفت و تکنولوژیه .
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
27 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
