بچه ها من حدود دو ماهه اورژانس اومدم من مامام با آقایون هیچ برخوردی ندارم یه بار رد میشم سلام میکنم یه بار نه.ولی پرستارا راحتن میگن میخندن.یه پرستاری هست که فامیل دوره ولی من نمیشناختمش و از طرفی پسردایی زن داداشمه.خواهرشم پرستاره ولی خواهرش بخش دیگست. خلاصه این پسره قدبلنده و بش میاد سی سالش باشه یا کمتر.من 28 سالمه و قدم 155 هست و کمتر میزنه چهره م. خواهرش به زنداداشم گفته که میگن من غیراجتماعی ام سکوتم و منزویم و فلان.زن داداشمم تایید کرده ولی من باهرکسی حرف نمیزنم.
اونروزی دست تنها بودم منتظر بودم بیاد دیر اومد بش گفتم آقای فلانی شلوغ بود من شمارتونم نداشتم بیاین.اون هیچی نگفت.ولی خودش همیشه تو جمع همکارا میگه این دخترعمومه.
یکم بعد اومد گفت شمارمو بنویس. چندروز بعدش از بخشمون رفت بخش دیگه. آزمون میخواستیم بدیم گفت باما پسرا میای بریم؟ گفتم نه تنها میرم. چندروز بعد آزمون صدام کرد گفت قبول شدی؟ گفتم اره. ولی اونکه میخواستم نبود. دیگه همه همکارا دخترا میگن بذار ازش بپرسیم راجب مهلت گذاشتن مدارک و فلان
منم برا اولین بار بش پیام دادم گفتم اگه خبری چیزی دارید تا کی مهلته به منم بگید.خلاصه گفت اره مدارک بذار بخدا کار اداری برات از شیفت دادن بهتره فردا ازدواج میکنی سخته شیفت دادن.گفتم خودت چرا ازدواج نمیکنی شنیدم دنبال معلمی گفت فقط خانما رفتن دیدن ولی من تو این وادیا نیستم و همکارا دخترخالتو معرفی میکنن که همکارمنه و جالبه خود دخترخالت کیس معرفی میکنه.گفتم بعش بگو تو کیسی گفت ناراحت نشو ولی دخترخالت تورومعرفی کرد.گفتم من میخوام آزمون معلمی بدم گفت یعنی منتظرت بمونم؟ خود پسره شوخ طبعه. بعد گفت دخترخالت فلانیومعرفی کرد منم هی میگفتم اره فلانیو بگیر گفت دخترخوبیه مثل تو.گفتم چرا نمیگیریش گفت حالا من تعریفتو کردم چرا بع خودت نمیگیری؟ البته یه بار معیارازدواجمو پرسید چیزی نگفتم. بعدشم گفت مگه من ازت خواستگاری کردم؟