خیلی میترسم فکرازدواج فامیلی دختر خاله پسر خاله تو ذهنشون جا بیفته .
اون وقت هیچ جوره دیگه نمیتونیم بهش خوش و بش کنیم.
اونا هم سن بچه من نه ولی مثل بچمند .همگی مجرد سن بالا .
ولی خداییش واکنشهای دختر خاله و خاله م حرفهای جدیدش دیوونه ام کرده .
قسمت نکنه حتی فکرش توذهنش بره .
مادرم نمیزاره پام را تو دورهمی ها بزارم .
یکی از فامیلا هم پسرش دوستم داشت .باباش نزاشت .اونجوری نه خبر عقدش را داد نه عروسی دعوت کرد .خیلی بده .خیلی بد .
حالا نمیدونم چی بگم چی کار کنم
فامیل کلا به عقب افتاده ای مثل من فکر نکنه .
باور کنید خودم میدونم هیچ چی نیستم .
خودم بهشون به چشم بچه ام فامیل عزیز نگاه میکنم .دلسوزم .