چند روزه پیش رفته بودیم خونه پدر شوهرم که جاریم هم با بچش اومد پدر شوهرم برای پسر اون و دختر من کادو گرفته بود وقتی بچه ها کادو رو باز کردم دیدم برای پسر جاریم بدونه ماشین کنترلی جدید برای دختر من یدونه بسته چلگیس خیلی دخترم ناراحت شد و منم بهم بر خورد و الان نمیدونم به دخترم درباره این موضوع چی بگم
خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزهگان»شادمان شوند. وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان! من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم 💔همین قدر تلخ💔.