ظهر یهو یاد همسر سابقم افتادم ،اخر شلختگی و کثیفی بود،مثلا همیشه تو لباس زیرش نجاست بود ،یا یه بار خونشون بودیم چرکای تنشو ریخته بود رو فرش کلی با خواهرش دعواشون شد ،حالا همه میگفتن من چطور زن این شدم ،وای خدایا چقدر بی عقل بودم تحملش میکردن،اصلا حموم نمیرف ...یه روز صبح بلند شدم دیدم یه دندون رو تشکه،انگشتم رو بردم کل دندونامو چک کردم از ترس....نگو دندونش بوده ...ببخشید حالتونو بهم زدم