چی بگم اصلا عجیب بود کاراش دامادمون اون کارا رو می‌کرد من بهش گفتم با اینکه بچه بودم فکر کن رفت به خواهرم گفت عوض اینکه با سیاست دورشون کنه رفت گذاشت کف دست خواهرم خواهرم اومد با من دعوا شوهر روانیش هم به کاراش ادامه می‌داد تا من عروسی کردم از شرش خلاص شدم خیلی عوضی بود شوهرش مادرم که...
اینجور آدما فکر میکنن خیلی زرنگن و دارن واسه شوهر پول جمع میکنن.
همکار بابام همیشه خونه پدر زنش میخوره و می‌خوابه و به ریششون می‌خنده و میگه همه درآمدمون رو پس انداز می‌کنيم
واقعا واسه اینجور دخترا متاسفم
اسی یه کاری بکن
هرموقع اومدن بگو کلید خونه اتو بده من برم خونه اتون درس بخونم بگو اینجا که آرامش ندارم برم خونه شما که ساکته درس بخونم ، یه چند بار که بری خودش دست و پاشو جمع میکنه میشینه تو خونه اش
خدا صبرت بده
مامان بابای من چی بگن که عروس هر روز عصر پا میشه میره خونشون ، شام هم میمونه
من نهایت هفته ای دوبار برم ، اونم به اصرار مادرم
وگرنه که بچه هامون باهم نمیسازن ، همون دو شب هم عذاب الهیه برام
داداشمم نمیکنه یه شب برا من و بچم بذاره 😐
خواهرت خودش باید درک کنه دیگه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
