قشنگا داستان از این قراره که من یه دوستی دارم که ۱۲ ساله با همیم ، ایشون اون تایمی ک میخواست ازدواج کنه کلا غیب شده بود و از هم خبر نداشتیم و برای عروسیش هم دعوتم نکرد من اون تایم با دو س پ س رم کات کرده بودم و خیلی از نظر روحی اوکی نبودم دقیقا همون تایم هیچ خبری ازم نمی گرفت. گذشت و بعد از چند وقت پیداش شد و گفت عقد و عروسی کرده و الانم رفته خونه خودش خیلی ناراحت شدم از این کارش ولی راستش به رو خودم نیاوردم خودشم میگه نمیدونم چرا دعوتت نکردم علتش یادم نمیاد
که خب من باورم نمیشه این حرفشو
حالا من چند وقت دیگه مراسم عقد و عروسیم هست مدام زنگ میزنه خبر میگیره کی عقد میکنی؟ کی عروسی میکنی؟
دوسدارم دعوتش کنم ولی دلم باهاش صاف نمیشه متاسفانه ، تو صحبت هاشم گفته دعوت کنی میام، ولی حس میکنم دیدنش تو مراسم خودم خوشحالم نمیکنه کسی که تو لحظه های خیلی بد ک من یه رابطه ۷ ساله رو تموم کرده بودم کنارم نبود، موقع خوشی هم نمیخوام کنارم باشه
حالا شما بودید دعوت میکردید ؟ بنظرتون کارم درسته ؟