اعصابم خورده از دست شوهرم،برام جشن عروسی نگرفته
ولی رفت تدارک فرمالیته و عکسبرداری لباس عروس رو گرفت. فردا قراره بریم باغ عمارت برای عکسبرداری و شب قراره دو نفر از دوستاشو دعوت کنه برای شام توی رستوران. پدر و مادر خودش که باهاش قهرن. من خیلی دوست داشتم که مامانمم حضور داشته باشه با خواهر برادرام. اما شوهرم با اونام خصومت داره میگه نه،برادر زنم کمکی توی جشن فرمالیته نکرده و دست تنهام نمیخوام باشن
میگه تو باغ عمارتم فقط عروس و داماد رو راه میدن. خیلی دوست داشتم که مادرمو خواهر و برادرم باشن ولی لج کرده و میگه نه. نمیدونم منم باهاش لج کنم بگم پس منم حالا که اونا نمیان فردا نیام