پدرعزیزم، مادر عزیزم،میدانم که این نامه را هرگز نخواهم فرستاد، اما لازم بود این کلمات را به دل خود بسپارم و به جای سکوت، صدایم را در کاغذ جاری کنم.خیلی وقتها از شما رنجیدهام، از رفتارها و حرفهایی که مرا آزار دادند و نفسم را تنگ کردند.احساس کردم که در دنیایی که باید امنترین جای ممکن باشد، بیشتر از هر جا دچار درد و رنج شدهام.گاهی انگار هیچکس نمیفهمد عمق زخمی را که روی دلم نشسته است شاید شما هم دلایلی داشتهاید که من از آنها بیخبرم، اما نمیتوانم این همه سختی را بدون حرف زدن در دل نگه دارم.من هم انسانم، با احساسات و قلبی شکننده، که نیازمند محبت و درک است، نه انتقاد و بیتوجهی.این نامه را نمیفرستم، چون نمیخواهم جنگ یا بحثی پیش بیاید، بلکه فقط میخواستم این بار صدای خودم را بشنوم و بدانم که حق دارم این احساسها را داشته باشم.امیدوارم روزی برسد که همه ما بتوانیم با هم مهربانتر باشیم، حتی اگر اکنون فاصلهها زیاد است.
بستن