نامزدم گوشیش شکسته
پول نداره بخره
صبح ۷ میره سرکار تا ۹ و نیم ۱۰ شب کارشونم سنگینه
میاد با گوشی مامانش زنگ میزنه بهم ولی انقد خسته و کوفته اس که نا نداره حرف بزنه جوری میشه خودم بهش میگم برو بخواب
ولی واقعا منم احتیاج دارم به این که وقت بگذرونم باهاش و صحبت کنم
پدر نداره و خودش مجبوره کار کنه برا زندگیمون و خرج و مخارج پشتوانه نداره یعنی کسی حمایتش نمیکنه
خرج مادرشم میده
حالا کاری ندارم ولی واقعا من اذیت میشم انقد دوری
اصلا وقت نداره همو ببینیم میرسه خونه یه زنگ کوتاه بع من میزنه بیهوش میشه
دلم میگیره خیلی
مثلا با گوشی مامانش چت میکنیم من مثلا یه عکس خصوصی یه چیز خصوصی میخام بگم مثلا عکس یه لباس خصوصی و...ولی راحت نمیتونم چون میترسم مامانش بره بخونه آبروم بره مامانشم از این نماز خوناس
خب چیزای خصوصی رو چیکار کنه آدم آخه
احساس میکنم طلاق عاطفی گرفتیم😐همچین حسی دارم