من اکس ام بچه ننه بودم
هر چی میخواست برام هدیه بخره مامانش باید اجازه میداد
میخواست بیاد دیت مامانش باید در جریان میبود
وقتی باهاش تلفنی حرف میزدم میزد رو بلندگو مامانشم حرفامون بشنوه چیزی ازش پنهون نمونه
و در آخر مامانش مخالف ازدواجمون بود اونم کات کرد باهام (:
البته خدا رحم کرد بهم چون اگر ازدواج میکردم باهاش شخصی ترین چیز هام رو هم برا مامانش تعریف میکرد