من با شوهرم یکم بحثم شده بود
حالم روحیم هم اصلا خوب نبود
تنها هم نمیزارن برم جایی
۱۰ روزه هم خونه بابام نرفته بودم
دیروز صبح که حالم بد بود زنگ زدم مامانم
گفتم میخوام بیام ۳ روز بمونم خونتون
دیگه نگفتم حالم خوب نیست
دیدم الان زنگ زده (دیروز)
باز بهش گفتم میخوام ۳ روز بمونم خونتون
عصبی شد بهم فحش داد گفت نه
نامزد بودی یه جوری اذیتم میکردی حالا هم یه جوری
بیا فقط ۲ روز بمون
یا بیا ولی نمون
منم گفتم پس نمیام خدا فظ
دیدم چند ساعت بعد زنگ زد که آره بیا (دیگه نگفت بمون یا چی)
منم گفتم نه کار دارم هرموقع بیام زنگ میزنم
دیگه خورد به ذوقم
دلم نیومد برم
بعد باز دیشب زنگ زد که فردا میام دنبالت بریم
منم گفتم نه کار دارم
هر موقع بیام زنگ میزنم
خدا فظ
از دیروز تا حالا نه نزنگی زده نه چیزی
دلم براش تنگ شده