سلام
من هر موقع مادرشوهرم مریض میشه انگار همه مریض می شن و کار نمیکنن
آلان مادر شوهرم چند وقتیه مریضه خواهر شوهرم گفت یه دوروز وایسا پیشش
گفتم چند روز عیبی نداره ولی اولا میبینم کارای خودشونم نمیکنن انگار مامانه مریضه اینا هم مریضه ظرفا شونونمی شورن رختخواب جمع نمیکنن
بعد مادرشوهرم بلند میشه به جمع کردن رختخواب که مثلا من نزارم خودم جمع کنم ولی این دفعه نکردم تو دلم گفتم جلوی دخترش اصلا بلند نمیشه که
دوس داره تا دخترش میاد کارا تموم شده باشه اون بیاد فقط استراحت
یکی از خواهرشوهرام هشتگرد میگه زندگیمو ول کنم رفته نمیاد زیاد سر بزنه سالی دو دفعه بزور اون یکی هم شوهرش نیست رفته واسه کار شهر دیگه اینم پیش مادرشوهرم زندگی میکنه با دو تا پسراش صب میره شب ساعت ۹ میاد وفقط پنجشنبه جمعه تعطیله
من چند روز اینجام قراره مواظب مادر شوهرم باشم سرش گیج نداره تا فردا
حالا مادر شوهرم بلند میشه واسه اونا غذا بزاره خوب وقتی میبینم سرش گیج میره خودم انجام میدم ولی میخوام امشب بگم دیگه نمیتونم له له بقیه نیستم که
چطوری بگم ؟