... بالاخره روز اجرای حکم فرا میرسه.
مینو و دخترخوانده ش نهال، توی همون خونه اجاره ای زندگی جدیدی رو شروع کردن.
در حالیکه مدتیه با خانواده و آشنایان قطع رابطه کردن که کسی از ماجرا بویی نبره.
روز بعد گوشی مینو به صدا در میاد و از زندان بهش اطلاع میدن که خانواده مقتول در لحظه اعدام رضایت دادن و مرد بزودی آزاد میشه!
مینو که از شنیدن این خبر وحشت زده شده سراغ دوستش میره و ماجرا رو تعریف میکنه.
دوست مینو که علت نگرانی او رو درک نمیکنه، مینو رو دعوت به آرامش میکنه اما بی فایده ست.
چون مینو اعلام میکنه موقع ازدواج با پدر نهال، چیزی درباره بارداریش به اون نگفته و تنها دلیل این کار رو گرفتن حضانت نهال برای رضای خدا عنوان کرده و چون تصور میکرده مرد بزودی اعدام میشه، دلیلی ندیده واقعیت رو به اون بگه.
و الان نمیدونه بارداریش رو چطور به پدر نهال خبر بده.
دوست مینو ازش میخواد جنین رو به پدر نهال نسبت بده و ادعا کنه در شب ملاقات شرعی از او باردار شده.
و اگر شوهرش درباره دنیا آمدن زودهنگام بچه کنجکاوی کرد، بچه رو نارس قلمداد کنه.
اما مینو پرده از حقیقتی هولناک بر میداره و میگه در شب ملاقات شرعی هیچ رابطه ای بین اونها برقرار نشده و پدر نهال تنها برای نجات آینده دخترش، با مینو عقد کرده و به تصور خودش حاضر نشده جواب این فداکاری رو با شهوت بده!...