مامان بابام باهم مشکل دارن بابام اذیتش میکنه . حالا که بابام بیمارستان بستریه دیدم فرصت خوبیه بهش گقتم برو پیش وکیل درباره طلاق صحبت کن اطلاعات کسب کن بابا که حالش بهتر شد مرخص شد یکی دوماه دیگه بگو میخوام جدا بشم .
مامانمم دیروز رفت پیش وکیل . بعدش اومده با من دعوا میکنه که مگه من دزدم خونه زندگی شوهرمو بردارم ببرم ؟من بچه کوچیک دارم به توچه ربطی داره منو میفرستی پیش وکیل ؟ بعد رفتیم ملاقات بابام رفته دست و پای بابامو میبوسه که زودتر بیا خونه بابامم اشکش دراومد . گفت گور بابای بچه ها دلم برای تو تنگ شده فقط . دیگه تو کار هیچ زن و شوهری دخالت نمیکنم