ی جوجه بود مادرش مرد هیچ مرغی هم نپذیرفتش چون رنگش خیلی متفاوت بود من از کوچیکییی کوچولو بود اوردم بزرگش کردم خودشو جا میکرد لا موهام میخابید کاملا خو انسانی گرفته بود پشت سرم به پهلو میخابید عکساشو بزارم غش میکنید براش
حالا بزرگ شده نیمه خروس شده
شبا ساعت ۲ ۳ یا هروقت قلبم انگار فشرده میشه باید برم بغلش کنم تا قلبم آروم بشه نمیدونم واقعا چرا
من از بچه ها هم متنفرم احساسی هم نیستم ولی این یکی... بنظرتون طبیعیه؟؟؟
لطفا شوخی الکی و مسخره نزارید کامنت مسخره هم نزارید