نه اینکه به هرچی فکر کنم همون میشه اینو بعضی وقتا همون میشه بیشتر وقتام نه. اما منظورم من اینه مثلا امروز همش بهم یادآوری میشد که مادرشوهرم میخواد بیاد اینجا بدون اینکه از قبل بهش فکر کرده باشم مثلا یه حس. که بهم میفهمونه امروز این اتفاق میوفته. بعد من مشغول کارام بودم اصن به اون فکرنمیکردم اما هی توذهنم مرور میشد که خب ظرفارو بشور که میاد بعد من اهمیت ندادم ناهار خوردم همسرمم سرکاربود رفتم که بخوابم زنگ درخورده شد ومادرشوهرم اومد. خیلی ازاین دست اتفاقا که قبلاً بهش فکرنمیکنم اما چند ساعت قبل مطلع میشم برام افتاده کی میدونه دلیلش چیه واقعا...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
حالا من تا از خودم یا همسرم تعریفی میکنم برعکسش اتفاق میوفته مثلا چند روز پیش مچ دستم که درد میکرد یه مدت خوب شده بود تا به همسرم گفتم چه خوبه دیگه درد نمیکنه فردا بدون اینکه فشاری بهش اومده باشه تا چند روز درد میکرد و خیلی چیزای مشابه این ...دیگه جرات نمیکنم از چیزی تعریف کنم انگار سق سیاه شدم :(((