۲۷ سالمه
۴ ساله دارم رنج میکشم .
نامزدم فوت کرده و هیچکی به چشمم نیومده و نمیاد.
دوسال پیش یه خونه نقلی با کمک پدرم خریدم
یکمی کار داشت و یکم طلا داشتم فروختم و کاراشو انجام دادم.
الان تکمیله
میترسم از مجردی زندگی کردن (منظورم تنهاییه)
اینم بگم قصد عشق و عاشقیم ندارم.
خانوادمم چه مستقیم و چه غیرمستقیم میگن از این جا برو
ما سه تا دختریم
خواهروسطیم طلاق گرفت ، الان دوباره داره با شوهرش آشتی میکنه و یه مدت دیگه برمیگرده سر خونه زندگیش.
خانوادمم همش میگن توهم برو.
یه خواهر کوچیک تر دارم.. پدر و مادرم هردو بازنشسته شدن و تموم حقوقشونو خرج کلاسای درسیش میکنن.
اصلا دوست ندارن من اونجا باشم ،
هرچند خودم شاغلم اما خب خسته شدن.
هم تحمل تنهایی ندارم و هم تحمل شنیدن حرف و نگاهشون.
بنظرتون برم خونه خودم به تنهایی عادت میکنم ؟
دلم برای خودم و بیچارگیم میسوزه.😔