سلام خانواده شوهرم کلا مدلشونه خیلی قهز میکنن چ با ما چ با فامیل
ما از اول عروسی ۱و نیم سال خونه مشترک داشتیم و اون مدت هرازگاهی قهر و هرازگاهی اشتی بودن البته با خود شوهرم با من خوب بودن تقریبا
وقتی خونه فروش رفت سر سهم هر کدوم بحث شد و دیگه منم تماسی نگرفتم و ما جدا خونه ساختیم و ۳ سال بعد رفتیم خونمون ی دفه اومدن خونمون و بعد فهمیدیم برا کار دادگاهی سند خونمون رو میخواستن ک دادیم و خوب بودیم تا دوسال بعدش یعنی پارسال دوباره اول با شوهرم قهر کزدن و با من تماس میگرفتن و کم کم مث اون سال با منم بحث شروع شد و سه ماه قهر کردیم دوبازه اشتی و دوباره نیاز ب سند پیدا کردن این بار ما گفتیم نه، و دیگه خیلی جدی قهر کردن باهامون
حالا مشکل اینه خواهرشوهر بزرگم هر ۱ ماه ی بار ب ی بهونه زنگ میزنه و کلییی سوال میپرسه از اینکه کجا رفتیم چیکار میکنیم شوهرم چون کارش پروژه ای هست بینه کجا کار میکنه و ...
هر دفه هم میگه میخوام بیام با دخترم خونتون دلمون بزا پسرت تنگ شده و نمیاد
الان شوهرم میگه دیگه هر بار زنگ زد جواب نده
ولی هم کرمم میگیره کچیکار داره هم ادمی نیستم جواب تماس کسی رو ندم
انگار عذاب وجدان میگیرم اما هر بارم ک زنگ میزنه از نظر روانی میریزم بهم ک چرا راست و حسینی جواب سوالاش رو دادم